Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5694 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
eligibly
U
بطور قابل قبول
admissibleness
U
بطور قابل قبول
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inaccessibily
U
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
attributively
U
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
impalpably
U
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely
U
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
believable
U
قابل قبول
acceptance limit
U
حد قابل قبول
valid
U
قابل قبول
sufficiently
<adv.>
U
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل قبول
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
allowable
U
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل قبول
satisfactory
<adj.>
U
قابل قبول
admittable
U
قابل قبول
sufficing
<adj.>
U
قابل قبول
admissible
U
قابل قبول
aceptive
U
قابل قبول
sufficient
<adj.>
U
قابل قبول
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
acceptable
U
قابل قبول
passable
U
قابل قبول
receivable
U
قابل قبول
reasonable
U
قابل قبول
tolerable
U
قابل قبول
to hold water
U
قابل قبول بودن
permissible stress
U
خستگی قابل قبول
valid assumptions
U
فروض قابل قبول
zone of acceptability
U
منطقه قابل قبول
admissible stress
U
تلاش قابل قبول
admissible load
U
بار قابل قبول
credibility
U
قابل قبول بودن
to be valid
U
قابل قبول بودن
legal tender
U
پول قابل قبول
sit right (negative)
<idiom>
U
غیر قابل قبول
popularity
U
قابل قبول عامه
loss appraisal
U
ضایعات قابل قبول
acceptance tolerance
U
حد مجاز قابل قبول
hard currencies
U
ارز قابل قبول
acceptable product
U
فراورده جانشین قابل قبول
primafacie
U
در بادی امر قابل قبول
acceptable alter nate product
U
فراورده مشابه قابل قبول
europatents
U
حق اختراع قابل قبول دراروپا
cut off ratio
U
حداقل نرخ قابل قبول
acceptable quality level
U
سطح کیفیت قابل قبول
argumentum
U
یک سلسله دلایل قابل قبول
persona non grata
U
شخص غیر قابل قبول
add up
<idiom>
سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
principal challenger
U
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
propor tionably
U
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
standard
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
operation exposure guide
U
حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
standards
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
signalled
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signaled
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signal
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
nuncupative will
U
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
retaining fee
U
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
wind aided
U
اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
pooler
U
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
capably
U
بطور قابل
justifiably
U
بطور قابل تصدیق
justifiably
U
بطور قابل تبرئه
interchangeably
U
بطور قابل معاوضه
tolerably
U
بطور قابل تحمل
flexibly
U
بطور قابل انحناء
interestingly
U
بطور قابل توجه
remarkably
U
بطور قابل ملاحظه
practicably
U
بطور قابل عبور
praiseworthily
U
بطور قابل ستایش
habitably
U
بطور قابل سکونت
heritably
U
بطور قابل توارث
inheritably
U
بطور قابل توارث
imaginably
U
بطور قابل تصور
improvably
U
بطور قابل ترقی
imputably
U
بطور قابل اسناد
perceptibly
U
بطور قابل درک
presentably
U
بطور قابل معرفی
estimably
U
بطور قابل احترام
divisibly
U
بطور قابل تقسیم
objectionably
U
بطور قابل اعتراض
laudably
U
بطور قابل ستایش
extricably
U
بطور قابل تخلیص
separably
U
بطور قابل تفکیک
questionably
U
بطور قابل تردید
noteworthily
U
بطور قابل ملاحظه
excusably
U
بطور قابل عفو
expansibly
U
بطور قابل انبساط
comparably
U
بطور قابل مقایسه
reliably
U
بطور قابل اعتماد
explosively
U
بطور قابل احتراق
aposematically
U
بطور قابل گوشزد
considerably
U
بطور قابل ملاحظه
inalienably
U
بطور غیر قابل انتقال
notably
U
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
inimitably
U
بطور غیر قابل تقیلد
inaccessibly
U
بطور غیر قابل دسترسی
impregnably
U
بطور غیر قابل تسخیر
incalculably
U
بطور غیر قابل تخمین
immeasurably
U
بطور غیر قابل پیمایش
irremeable
U
بطور غیر قابل برگشت
angular adjustable
قابل تنظیم بطور زاویه ای
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
incorruptibly
U
با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
how
U
چنانکه
as
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
insolubly
U
چنانکه اب نشود
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
admissibleness
U
چنانکه روا
as it deserves
U
چنانکه باید
dilatorily
U
چنانکه پرشود
as is well known
U
چنانکه مشهور
proper
U
چنانکه شایدوباید
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
so to speak
U
چنانکه گویی
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
prettily
U
چنانکه زیبانماید
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
medially
U
چنانکه درمیان باشد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
meetly
U
چنانکه در خور باشد
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
interminably
U
چنانکه تمام نشود
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
funnily
U
چنانکه خنده اورد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
according as
چنانکه بدان سان که
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
Recent search history
Forum search
1
frangible
2
New Format
1
etaye namayandegi اعطای نمایندگی
1
I am good with figures,how about you?
2
In someone bad (or good) books.
1
ان کار غیرقابل قبول واحمقانه را متوقف کن یا بقولی بس کن کارهای نا مقبول ونا بخردنانه را
1
Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1
due amount
1
afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com